جدول جو
جدول جو

معنی کرم زدن - جستجوی لغت در جدول جو

کرم زدن
(رِ یَ کَ دَ)
افتادن کرم در میوه یا درختی و جز آن. (یادداشت مؤلف). رجوع به کرم افتادن و کرم زدگی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نِ / نَ هَُ تَ)
اظهار عجز کردن و خود را وقعی نگذاشتن. (آنندراج). اظهار عجز کردن. برای خود اهمیتی قایل نشدن. فروتنی کردن. تواضع نمودن. (فرهنگ فارسی معین) :
اگر مردان عالم کم زنانند
ترا زان کم زدن آخر کمی کو.
سنائی.
ای کم زده خورشید فلک بر رایت
عاجز شدگان زطبع گوهرزایت.
مجیرالدین بیلقانی.
زهره نی مر زهره را تا دم زند
عقل کلش چون ببیند کم زند.
(مثنوی).
بیا ای مونس روزم نگفتم دوش در گوشت
که عشرت در کمی خندد تو کم زن تا بیفزایی.
مولوی.
با چنین زفتی چگونه کم زنی
با چنین وصلت به واصل کی رسی.
مولوی.
کم زد آن ماه نو و بدر شد
تا نزنی کم نرهی از کمی.
مولوی.
در کم زدن زیادتی آنها که دیده اند
چون شمع میکنند زبان در دهان گاز.
صائب (از آنندراج).
، کنایه از ترک گرفتن و بد گفتن و حقیر و فرومایه شمردن. (آنندراج). کنایه از بد گفتن. حقیر و فرومایه شمردن. (فرهنگ فارسی معین) :
کم زنم هفت ده خاکی را
دخل یک هفتۀ دهقان چه کنم.
خاقانی.
کان یکی یافتن دورا کم زن
پای برتارک دو عالم زن.
نظامی (هفت پیکر چ وحید ص 53).
بین بد و نیک همه و دم مزن
صبر کسی را به جهان کم مزن.
امیرخسرو (از آنندراج).
، باختن در قمار. (فرهنگ نوادر لغات کلیات شمس چ فروزانفر) :
چشم تو هر دم به طعن گوید با چشم من
مهره به دست تو بود کم زده ای خون گری.
سنائی.
در این داوری هیچکس دم نزد
که در بازی کیمیا کم نزد.
نظامی.
کانجا همه پاک باز باشند
ترسم که تو کم زنی بمانی.
مولوی (از فرهنگ نوادر و لغات کلیات شمس چ فروزانفر).
و رجوع به کم زده و کم زن شود.
، در شواهد زیر بمعنی بازپس ماندن در انجام دادن امری. کوتاه آمدن. کم آمدن و عقب ماندن آمده است:
صبر کم می زند قدم این سوی
آب چشمم بگو که کم نزند.
امیرخسرو (از آنندراج).
در سفر خواجه بی غلامی نیست
بی می و نقل و کاس و جامی نیست...
تو که مردی، نمی کنی صبری
چه کنی بر زنان چنین جبری
خواجه چون بی غلام دم نزند
زن پاکیزه نیز کم نزند.
اوحدی (جام جم دیوان چ سعید نفیسی صص 546- 547).
، کم کردن و کاستن و کوتاه کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(پَ گَ دی دَ)
سکه زدن. طبع. (دهار). میخ کردن سکه. ضرب کردن سکه: مسکّه، آن جای که درم زنند. (دهار)
لغت نامه دهخدا
(رُ زِ شُ دَ)
خندیدن نه به فرزانگی. (یادداشت مؤلف). خندیدن به آواز ممتد. رجوع به کرّه شود
لغت نامه دهخدا
(رُ زِ کَ دَ)
کره بستن. کره برآوردن (ناظم الاطباء ذیل کره). کره گرفتن. کپک زدن. تکرج. سبز شدن نان و غیره چون دیری در هوای مرطوب بماند. (یادداشت مؤلف). زنگار بستن نان و میوه و جز آن. (ناظم الاطباء). اور زدن (تکرج عربی و مشتقات مادۀ کرج معرب این کلمه فارسی است). (یادداشت مؤلف). رجوع به کپک زدن، کره گرفتن و کره برآوردن شود
لغت نامه دهخدا
(پُ دَ / دِ)
مسوّس. مدوّ. کرمو. کرم خورده. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از درم زدن
تصویر درم زدن
سکه زدن، ضرب کردن سکه، آن جائی که درم زنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمر زدن
تصویر کمر زدن
انجام دادن (در مقام توهین گویند) : (نمازت را کمرت بزن خ)
فرهنگ لغت هوشیار
اظهار عجز کردن و خود را وقعی نگذاشتن، اظهار عجز کردن، فروتنی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم زدن
تصویر کم زدن
((کَ زَ دَ))
حقیر شمردن، اظهار عجز کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حرص زدن
تصویر حرص زدن
آزوند بودن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حرف زدن
تصویر حرف زدن
سخن گفتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بهم زدن
تصویر بهم زدن
اخلال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
الزّبدة
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
Butter
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
beurrer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
spalmare il burro
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
passar manteiga
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
buttern
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
smarować masło
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
намазывать масло
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
намазувати масло
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
मक्खन लगाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
mengoles mentega
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
مکھن لگانا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
মাখন লাগানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
ทาเนย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
kupaka siagi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
tereyağı sürmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
バターを塗る
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
boter smeren
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
למרוח חמאה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
버터를 바르다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از کره زدن
تصویر کره زدن
涂抹黄油
دیکشنری فارسی به چینی